اهـمیـّت مــوضــوع
حقوق بشر یکی از جذاب ترین موضوعاتی است که می تواند برای همگرایی ملت ها و کاستن از مشکلات جهان امروز به کار گرفته شود. شناسایی مشترکات حقوق انسانی و التزام همگانی به رعایت آن راهی برای تفاهم فرهنگ ها و مکتب های گوناگون فکری و مذهبی است. تفاهم بر سر حداقل ها می تواند سکویی برای پرش به سوی صلح و امنیت بین المللی باشد و همین هم فلسفه پیدایش تفکر و نهادهای حقوق بشری بوده است. به رغم موفقیت «نسبی» در زمینه تدوین و معیارسازی برای حقوق بشر، متأسفانه نهادهای بین المللی توفیق چندانی در کاهش دردهای انسان و نزدیک کردن جوامع بشری به عدالت و آرامش مورد انتظار نداشته اند. اسف بارتر این که ملت های محروم و آنان که حقوق مسلم و مصرح خود را پایمال شده می دانند، امید خود را به این نهادها از دست داده اند و این دردناک ترین واقعیتی است که آن نهادها را با بحران هویت مواجه ساخته است. تبدیل وضعیت سازمانی کمیسیون حقوق بشر و ارتقای آن به عنوان یکی از ارکان سازمان ملل مستلزم ارتقای توجه سیاستگذاران ما به آن نیز هست. درست است که نمی توان به آسانی سایه سنگین زیاده خواهی را از سر این نهادها برداشت، اما با تدوین و اجرای برخی سیاست ها و برنامه ها، خصوصاً اگر با همکاری های منطقه ای یا فعالیت های جمعی با گروه هایی مثل کشورهای اسلامی یا کشورهای غیرمتعهد همراه شود، می توان تا اندازه ای به مقصود نزدیک شد. باید با استفاده از این «فرصت» نگذاریم شورای جدید التاسیس حقوق بشر باز هم به «تهدید»ی دیگر تبدیل شود.
ز) روش کــار
عمده روش تحقیق روش کتابخانه ای بوده که به بررسی ومطالعۀ کتابها ، مقالات ، همایش ها و کنگره ها درخصوص موضوع مطروحه پرداخته شده است.
فصل اوّل
حقوق بشر
از ديدگاه تاريخ روابط بين الملل در نيم قرن بعد از جنگ جهاني دوم عوامل متعددي در شكل گيري انديشه حقوق بشر و پذيرش اصل رعايت حقوق انسانها، موثر واقع شده اند. در واقع به نظر مي رسد كه ماهيت مسائل بين المللي به نحوي بوده كه مطرح شدن و پيشبرد حقوق بشر اجتناب ناپذير بوده است.
با این وصف منشور در هیچ مورد نخواسته است که با تصریح به عوامل و وسایل معیّن، دست سازمان جهانی را در انتخاب راههای مناسب ببندد؛ زیرا حقوق بشر اصولا متضمن مفاهیم ظریف و دقیقی است که انطباق هریک از آنها بر موارد عینی، در هر زمان، مستلزم وسیله و عاملی مناسب است. بدیهی است که این عوامل و وسایل را هیچگاه نمیتوان از پیش معین کرد. زمان خود بهترین وسیلهء تشخیص مؤثرترین ابزار است.[1]
بند اول-تاریخچه و خاستگاه حقوق بشر
انسانها گذشته از تفاوت ها و سلیقه ها و تمایلات گوناگونشان برای رفع نیازهای مشترک ، رهایی از آسیب ها و بلایا و نیز برای رسیدن به وحدت معنوی در ابعاد مختلف گردهم آمده و اجتماعاتی را تشکیل داده اند زیست مشترک با صلح و امنیت و آرامش، هدف غایی این اجتماعات است، از این رو ناگزیر بر هر اجتماعی باید مقررات و هنجارهایی حاکم شود که حافظ ارزشها و منافع عمومی می باشد، قواعد حقوقی که نقش و کارکرد عوامل گوناگون اجتماع را تعیین کند و آزادی فردی و اجتماع پذیری و روحیه جمعی انسانها را سازش دهد و هماهنگ کند.[2]
اندیشه حمایت از حقوق بشر از دیرباز برای مبارزه با ظلم و بیعدالتی، همواره مورد توجه بوده است،با این هدف که حداقل حقوق برای افراد جامعه تامین شود. بنابراین،قدمت حقوق بشر به درازای تاریخ است، یعنی از هنگامی که فرد یا افرادی، ظالمانه، حقوق دیگران را نادیده انگاشتند و از هنگامی که صاحبان قدرت ،بر دیگران چیره شدند و خودسری پیشه کردند،پیکار برای حقوق بشر آغاز شده است.در هر جا مبارزه ای برای حقوق بشر آغاز شده،سیر تاریخ دگرگون گشته و باز چندی بعد، با غفلت یا بد اندیشی صاحبان قدرت شرایطی به وجود آمده که مبارزه ای دیگر برای احیای حقوق از دست رفته بشری را ایجاب کرده است.از این رو تاریخ همواره عرصه رقابت دو نیروی متقابل،یعنی صاحبان حقوق و ظالمان بوده است. بی جهت نیست که در این دوران، حقوق بشر و تلاش برای حفظ و توسعه آن، کانون توجه پژوهشگران شده است، هر چند صاحبان قدرت در نظام بین المل آن را به گونه ای در راستای منافع خویش قرار داده اند.[3
1-1حقوق بشر در دوران باستان
هرنظام حقوقی از جمله نخستین مجموعه قوانین مكتوب هامورابی سلطان بابل كه هزاران سال پیش از مسیح نگاشته شد – قدر مسلم “حقوقی” را به شهروندان مشمول این حقوق اعطا میكند، و حداقل آنها را در مفهومی سلبی مستحق آن میداند كه به هر شیوهای كه به طور اخص در آن نظام حقوقی منع نشده، رفتار كنند. مجموعه قوانین كهن دولت – شهرهای یونانی و امپراطوری روم با اینكه چنین حقوقی را اعطا میكردند، اما به طبقاتی خاص از شهروندان بیش از سایر طبقات اجتماع و به شیوهای متمایز از آنان قدرت مطلق میبخشیدند. مذاهب نیز در جوامع دین سالار، قوانین و تابوهایی را به موقع اجرا میگذاشتند كه از آنان امكان استنتاج حقوق و امتیازات مطلق وجود داشت. مسیحیت از این نیز فراتر میرود و قوانین خود را در مورد تمام افراد زنده – بدون توجه به مقام اجتماعی یا ملیت آنان – به كار میگیرد. به عنوان مثال، میتوان از فرمان الهی “دزدی مكن” این نتیجه را گرفت كه هر كس واجد یك حق اخلاقی است كه طبق آن میتواند ازاموال شخصی برخوردار شود. اما نزد حقوقدانان كهن، نزدیكترین مفهوم به جهانی بودن برخی از حقوق خاص مفهوم رومی “حقوق ملتها” [4] بود: منظور از “حقوق ملتها”، حقوق مشتركی بود كه آنها در میان تمام جوامع متمدن یافته بودند و از همینرو میتوان آنها را صرفاً تحت عنوان قوانین بین المللی فهرست كرد. بنابراین، قوانین نه بر اساس ارزش یا اعتبار ذاتی یا بدیهی خود بلكه تنها به دلیل تأمین نیازهای جوامع متمدن طبقهبندی میشدند.[5]
کوروش ، موسس وآغازگر سلسله هخامنشی در 538 سال قبل از میلاد مسیح، به طور جدی به این امر (رعایت حقوق بشر )توجه کرد.کوروش پس از تسخیر بابل، اعلام عفو عمومی نمود، ادیان بومی را آزاد کرد.انسانها را به بردگی نگرفت و سپاهیان از تجاوز به مال و جان رعایا باز داشت و تمامی ساکنین پیشین سرزمین ها را گرد هم آورده و منزلگاه آن ها به ایشان باز گردانید.[6]
«منشور کوروش» یا «فرمان کوروش» که به استوانه کوروش [7]معروف است، از نظر اهمیت موضوع و تفویض حقوق اجتماعی و آزادی به ملت ها در ان عصر، چنان اهمیت دارد که در محافل حقوقی جهان به عنوان نخستین و قدیم ترین سند کتبی از دادگستری و مراعات حقوق بشر در تاریخ محسوب می شود و در سال 1971 سازمان ملل متحد آن را به تمامی زبان های سازمان ملل منتشر کرد.[8]
2-1- حقوق بشر در دوران اسلام
اندیشه حقوق بشر در اسلام بر مبنای تفکر توحیدی است نه اومانیسم، آنگونه که در تفکر غرب دیده میشود.بر اساس تفکر فلسفی اسلام، انسان یک موجود خود آفریده و یا مخلوق فعل و انفعالات کور و مر طبیعت بطور کلی یک موجود مستقل نیست. انسان مخلوق خداوند علیم و حکیم و تابع قوانین کلی آفرینش و اراده تکوینی خداوند است که در عمل نیز باید از اراده تشریعی خدا پیروی نماید ولی در عین حال، در اندیشه اسلامی، بشر در عمل آزاد است واجبار در عمل چه از ناحیه خداوند و چه از طرف دیگر انسانها نفی شده است و همین پیچیدگی فلسفی است که جبر تکوینی را با اختیار علمی از یک سو و تکلیف الهی و تکامل انسان را از سوی دیگر در صحنه زندگی فردی و اجتماعی انسان آیه حاکی از آن است که بنیآدم، به تنهائی میتواند سبقت و قدمت اندیشه حقوق بشر در اسلام را به اثبات برساند.[9]
در آیه 70 سوره اسراء مقام و ارزش بشر به روشنی بیان شده است: و لقد کرّمنا بنی آدم و حملنا هم فی البرّ و البحّر و رزقناهم من الطّیبات و فضّلناهم علی کثیر ممّن خلقنا تفصیلا : ما بشر و اولاد آدم را تجلیل و تکریم کردیم و بیابانها و دریاها را در اختیارش گذاردیم و هرچه خوب و نیکو بود برای تغذیه باو تفویض نمودیم و او را از سایر موجودات رجحان و برتری دادیم که در رأس همه قرار گیرد.
در آزادی مذهب: و لا تسّبوا الّذین یدعون من دون اللّه فیسبّو اللّه عدوا بغیر علم : به بتپرستان و کسانیکه شما را بغیر از خدا دعوت میکنند فحش و ناسزا ندهید تا اینکه از روی جهل معامله متقابله نمایند.[10]
اصولی چون کرامت انسان و آزادی و مساوات و برخورداری از امنیت و دفاع مشروع و تامین اجتماعی و تعلیم و تربیت و نفی اکراه و اجبار و حمایت از حقوق زن و کودک و محرومان جامعه و احترام به مالکیت و دیگر مفاهیم حقوق طبیعی و فطری و قراردادی انسان، از مفاهیم و مقولههای حقوقی و سیاسی آشنا در فقه و تاریخ اسلام میباشد.[11]
نمونه دیگری که در تاریخ اسلامی، از اهمیت والایی برخوردار است، پیمان مشهور به «حلف الفضول» است که در مکه، قبل از اسلام به منظور حمایت از زائر و غریب، یاری مظلوم و صله ارحام میان تنی چند از اعیان و قبایل براساس مفاهیم و شیوه عقد و پیمان خاص آنان منعقد شد و پیامبراکرم (ص) نیز در آن شرکت کرد و حتی فرمود: این پیمان چنان عقدی بود که اگر در دوره اسلام هم به شرکت در آن فراخوانده میشدم، میپذیرفتم.[12]
علاوه براین، پیامبر عظیمالشان اسلام پس از ورود به مدینه، میان مسلمانان و ساکنان غیرمسلمان آن دیار، بویژه یهودیان، پیماننامهای منعقد ساخت که در آن به بسیاری از حقوق و وظایف هر یک از افراد و اطراف موردنظر آن پیماننامه، که به «دستور مدینه/ قانون اساسی مدینه» یا «صحیفه مدینه» مشهور است، اشاره شده است.[13]
اعتبار حقوق بشر و الزامآور بودن آن در تصور ما بدان خاطر است که حقوق بشر جزئی از مکتب اسلام و قوانین الهی است و ایمان به این مکتب است که به حقوق بشر اعتبار میبخشد و آن را الزامآور میکند.ب همین دلیل است که در تفکر دینی، حقوق بشر از عمق و الزام و ضمانت اجرای بیشتری برخوردار میگردد.[14]
3-1- حقوق بشر در غرب
از لحاظ تاریخی، حقوق بشر دراندیشه های غربی ها، از اندیشه های مساوات طلبانه رواقیان نشات گرفته و با تدوین حقوق و آزادی های فردی در قالب اعلامیه های حقوق بشرفرانسه و سازمان ملل متحد، تکوین یافته است. در اندیشه های غربی مفهوم حقوق طبیعی مبنای فکری مهم حقوق بشر بوده است. اندیشه حقوق بشر بر کرامت ذاتی انسان استوار است که درباره تمامی انسان ها مشترک و جهانشمول است . جوهر اندیشه حقوق بشر این است که انسان ها، صرف نظر از اختلاف های عقیدتی، نژادی و سیاسی مختلفی که دارند، دارای حق هستند و هرگز نمی توان این حقوق را از آنان سلب کرد .[15]
حقوق جهانی بشر از دیدگاه غرب، موضوع فضلیت و کرامت ارزشی را برای انسانها نادیده گرفته است. در هیچ یک از مواد این حقوق، امتیازی برای انسانهای با فضلیت، با تقوا و با کرامت مطرح نشده است.[16]
حقوق بشر به لحاظ سرشتی که دارد باید جهانی باشد، زیرا این حقوق، حق طبیعی و مسلم هرعضو خانوادهی بشری است. اما حقوق بشر غربی به دلیل اینکه ریشه در فرهنگ الحادی و لیبرالیستی، و لذتگرایی و خویشتن مالکی دارد، به دلیل غفلت از کرامت ارزشی انسان و نادیده گرفتن مبدأ هستی، نمیتواند جهانی باشد. علاوه بر این، لازمهی جهانی بودن توجه به فرهنگ و قدر مشترک است که حقوق بشر غربی فاقد این ویژگی است.[17]
در قرون وسطی، جذابیت آیین مسیح باعث شد تا روحانیون و سردمداران کلیسا به بهانه اینکه قدرت و حکومت از آن خداست، دخالت در امور دینی و دنیایی مردم را حق مسلم خود بدانند. در این دوران، تفتیش عقاید، مجازات عقیده مخالف و بدعت به وسیله کلیسا امری عادی شد؛ هر کس از دستورهای آنان سرباز می زد، مورد آزار و شکنجه قرار می گرفت.بدین صورت مردم از آزادی عقیده که بالاترین مظهر حقوق بشر است، محروم شدند.این عقاید توسط اندیشمندانی چون سن آگوستین و توماس آکوئیناس مورد تایید قرار می گرفت.[18]
در طلیعه عصر رنسانس، قالب های قرون وسطایی فرو ریخت و قدرت معنوی پاپ و امپراطوری ساقط گردید و کشورها با حاکمیت مستقل در صحنه جهانی پدیدار گشتند واصلاح مذهبی و رفرم دچار شکست گردید. لکن تحولی که در نظام حقوق ایجاد شد ،تجدید حیات حقوق طبیعی است.[19]